وثقتيموز
مي خوام خوشبخت بشم و تلاش مي كنم راه خوشبختي رو پيدا كنم ...
دو شنبه 28 شهريور 1398برچسب:, ساعت 4:45 | Emeli

سلام دوست عزيز     خوش اوومدي به بلاگم...

چندتا نكته رو مي خواستم بگم!

1. اگه از بلاگ قبلي اينجا اوومدي، حالا چه دوست  قديم چه دوست جديد، برات بگم كه : چون blogfa مشكلات زيادي داشت ، هم براي خودم هم براي مخاطب ها، به پيشنهاد دوست عزيزم( ممنون خانوميي  ) به loxblog اوومدم! اميدوارم اينجا ديگه اذيت نكنه!

==> اين سرويس دهنده ، 5 آدرس در اختيارم گذاشته : براي اينكه سريعتر صفحه برات لود شه ، ميتوني هر 5 تا را امتحان كني و اگه بازم با مشكل مواجه بوودي ، لطفا كامنت بگذار تا از حجم قالب و ... كم كنم!

2. دوست عزيزم، خواهشا كامنت نگذار براي تبادل لينك ،كه حذف ميكنم!!! اينجا امكان «تبادل لينك هوشمند» رو داره ، لطفا پايين صفحه برو ، اونجا آدرس خودتو بزن { البته سيستمش طوريه كه بايد اول منو لينك كني(من تمايلي به لينك ندارم! سيستمش اينطوره)} خياله خودتو منو راحت كن!

3. اگه دوست هميشگي و پايه ي بلاگم هستي ، توصيه مي كنم ، خيلي ساده، اوون پايين عضو بلاگ شو ، اينطور بهتره و بعدنا به دردت ميخوره، دوست جوونم!

4. براي خبردار شدن از آپ اينا هم ميتوني ، در خبرنامه عضو شي تا خودكار بهت اطلاع بده!

5. تا ميتوني عزيزه من، نظر خصوصي نگذار، خيلي اذيت ميكنه! ممنون از همكاريت!

6. براي هر پست هم ميتوني با ستاره ها كه هست نظرتو راجع بهش ، اعلام كني...

7. تا ميتوني انتقادم كن، پيشنهاد بده ، خيلي خيلي خوشحال ميشم تا اينكه بهم بگي ، بلاگ خوبي داري! من دلم ميخواد پيشرفت كنم!

8. رشته مو برات گفتم، چون خوشحال ميشم بتونم كمكت كنم ، اگه اشكال درسي چيزي داشتي.

9. خيلي ممنون كه وقت گذاشتيو اين پست رو خووندي

---------------------------------------------------------------------------------------------

پ . ن : اين پست ثابته براي ديدن پست هاي جديد، به بعد اين پست توجه كن! يه وقت گول نخوري گلم!

 موفق و شاد باشي...

دو شنبه 4 مهر 1390برچسب:, ساعت 17:35 | Emeli


ديدي دل آدم دروغ نميگه*... ديشب پريشب گفتم ... حق بيشتر با مامانه!


درست بوود... امروز علنا ثابت شد...


70 درصد بابا مقصر ... 30 درصد مامان مقصر!


هوراااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا


خداكنه ادامه ي ماجرا هم همينطور باشه، حق زيرپا نره! خدا نكنه جريانشون به طلاق برسه ... ولي واقعا بايد به اوون قاضي اي كه مشكلشون رو حل كنه ! لوحه افتخار نه مداله طلا نه ويلاي طلا داد...

من كه سر از كارشون در نيوردم! كلا خيلي خيلي خيلي پيچيده اند...


ولي ميتونم دعا كنم ، شما هم دعا كنيد...


الهي حقيقت روشن شه...

الهي حق به حقدار برسه...

الهي مشكلشون ريشه اي حل شه...

الهي اگه مشكله روحي چيزي دارند خوبه خوب شن...

الهي زندگيشون شيرين شه...

الهي بهترين ها براشون برامون رقم بخوره...


اصلا برا همه زندگيها دعا كنم!

الهي عشق ، صفا ، صميميت، روراستي، يكدلي، خوشبيني، اعتماد، پاكي زلالي، دوستي و هرچي كه نيازهو خوبه توو زندگي باشه  ، زياد شه...


آمين... واي چقدر منتظره روزيم كه ببينم مشكل حل شده يعني ميشه؟


راستي يه نكته ي جالب :

امروز كه براي باره سوم داشتم ، شهادت ميدادم، خيلي جالب تا از در وارد شدم، بابا گفت، هرچي اين بگه درسته، من فقط حرفه اينو قبول دارم! (با اينكه بابا ميدونست جانبداريشو نميكنم... جانبه حق رو ميگيرم، يعني تمامه تلاشم اينه)

يه خرده دلم گرفت... ياده روزايي افتادم ... يعني همون روزايي كه نامزدم بوود... هرچي ميگفتم ... بابا ميگفت دروغ ميگي!!!... ميگفتم بابا تا به حال ازم دروغ شنيدي؟ تا به حال پيچوندمت ؟ حتي چندباري كه مجبور به پيچوندنت شدمو بهت گفتم با اين حال بهم اعتماد نداري؟ تو كه هميشه ميگفتي ، قسمه راستتم!!!

هيييييييي...

 

الان...

يه خرده دلم گرفته... يه چندتا انتقاده خيلي خيلي تند به مامان داشتم... (مامان انگار حرفه منو بد برداشت ميكنه!) انتقادمو به معناي حق ندادن بهش برداشت كرد... و گفت ... تنهام بذاريد ، خودم ميتونم حقمو بگيرم! خودم ميتونم از حقم دفاع كنم! اي دد مامييييييييي من برا خودت گفتم من كه حق رو از اولم بهت دادم... واسه همينه ازت دارم دفاع ميكنم... اين چه حرفيه آخه ؟! الان نيست ولي غمه تنهاييش داره بهم ساطع ميشه!

خدايا كمك كن...

-------------------------------------------------------

* حالا جو گير نشم ! از اين به بعد هرچي دلم گفتو بگم درسته، اين قضيه رو كلي دو دو تا چهارتا كرده بوودم كه به نتيجه رسيده بوودم، مامان بيشتر از بابا حق داره!

 

 

هميشه براي دل خودت تلاش كن...
 دنبال اين باش كه رضايته دل خودت رو بدست بياري...
دنبال اين باش كه در صفحه ي دل خودت ثبت بشي...
 
اون وقت هست كه تو خودت ميشي...
اون وقت هست كه خودت رو گم نميكني ...
اون وقت هست كه يك روز از خودت نمي پرسي من كيم؟...
اون وقت هست كه تكليف ها با تو روشن ميشه...

 
 
 وقتي تو خودت شدي هيچ بعيد نيست در صفحه ي دل همه ثبت بشي...
 
اين رمزه موفقيته موفقاست!
 
 خودشون بودند ...
نقش خودشونو ايفا كردند...
طرح خودشونو پيش بردند...
 
 همينم شد كه در صفحه ي دل همه ثبت شدند و ماندگار شدند...
پنج شنبه 30 شهريور 1390برچسب:, ساعت 23:58 | Emeli

 

خب خداروشكر خاطره ايجاد شد برامون

 

اوليش پشه! بررسي كردم پشه هاي رشت اين مدلين!

ما اينجا با پيف پاف داريم از شرشون راحت ميشيم... پيف پاف كه زدي دو حالت پيش مياد :

 

1. پشه ميره ... برميگرده... همينجوري نيگات ميكنه؟! ... ميگي جانم؟ ميگه بازم بزن بازم بزن!!! اين مدلشو ميگن، پشه پرو!

(فكر كنم فكر كرده ادكلن ميزنم براش! آره جانم، حيف كه ايرانيه، يادم رفت برات ايتاليايي ، فرانسوي اينا بيارم، مجبور به برگشت نشييي...)

2. پشه ميره... بر ميگرده... تا ميتونه سياه و كبودت ميكنه!!! ... اين مدلشو ميگن، پشه عقده اي!

 

خوشم مياد بازم با اعتماد بنفسه تمام ، ميگم از شرشون راحت ميشيم!!!

 

دوميش مامان عزيزم (يعني مامانه مامانم) از اينايي هست كه سر ساعت والبته سرشب خوابش ميبره!!! اما تا الان كه 4 ميشه بيدار نگه اش داشتيم!!! ازم پرسيد، اميلي جان ، ساعت چنده؟ خيلي باحال ، گفتم : هيچي، 3 و نيمه صدا مامان عزيزو شنيدين ؟

 

 ------------------------------

الان 31 شهريور 90 ساعت 4:14 هستش!

پنج شنبه 30 شهريور 1390برچسب:, ساعت 23:55 | Emeli

 

شده زندگيم وبلاگ!

 

امشب شام چي خوردم؟ وبلاگه دي ماهي خانم ! خوشگل بوود...

 

اين فرشته چه وبلاگهايي ميخونه ؟! خوش سليقه اس بلا، واسه همينم هست منو انتخاب كرده ديگه

 

فرشته ، بچه پرو ، هنوز نيومدي ها ! منتظرتم ...

 

-----------------------

 بزنمشا! توو ثبت تاريخ مشكل داره!!! الان 31 شهريور 90 ساعت 1:06 هستش!

چهار شنبه 30 شهريور 1390برچسب:, ساعت 1:5 | Emeli

 

 

دوستان عذر ميخوام، يه مدت نيستم، يعني خيلي براهمه شك برانگيز شده ، چرا همش پاي لپتاپم!

 

يه مدت نميتونم اينجا بيام.

 

دوستون دارم، نهايت تلاشمو ميكنم زووود برگردم!

 

یک شنبه 27 شهريور 1390برچسب:, ساعت 1:54 | Emeli

 

از سحر جوون متشكرم ايده ي اين پست رو بهم داد

(جوابه من براي اين سوال، به شدت براي ديگران خنده داره؛ براي شما رو نميدونم، اما براي خودم خيليي خيلي مفهومي است. خودم بهش نمي خندم! خودم فكر نميكنم خودخواهي و غروووور درش هست! )

عزيز ، من برات بگم كه زندگي ميكنم چون :

1- خدا منو ۷ ذيقعده آفريد...

۷ عدده مقدسيه ... ذيقعده هم مقدسه از نظر من ... چون در اين ماه خدا حضرت معصومه(س) و امام رضا(ع) رو آفريد...

جالبتر اینه که اول ذیقعده ولادت باسعادته حضرته...

7 ذیقعده ... ولادته باسعادته Emeli گل

 

یازده ذیقعده ولادته باسعادته امامه ...

=> من برا خودم نتيجه ميگيرم كه خدا منو  هم در هفت هم در ذيقعده ... يعني مقدس در مقدس ... آفريد ... يعني بركت برام ايجاد كرده ... تا اسبابه رشدم فراهم باشه... تا من بهووونه نداشته باشم و كار كنم! در واقع بهم اميد داره، چون خدا بهم اميد داره و ازم توقع داره ، مي خوام زندگي كنم!

 

2- از اوونور هم 21 ام آفريد... 21 هم عدده عجيبيه ! دقت كنين خيلي 21 روز اطرافتون ميبينيد... مثلا ميگن براي اينكه يه رويه براتون عادت بشه ... 21 روز تكرارش كنيد و خيلي ديگه ...

=> بازم نتيجه گرفتم پس بازم خدا بهم اميد داره... تو روز عجيبي منو آفريد... ازم توقع داره...

 

باور نداري؟ خب مي تونست 7 رو بكنه 6 يا 8 ، مي تونست 21 رو كنه 22 يا 23 يا كلا ماهو عوض كنه ! پس حكمتي توووش هست ديگه ، نيست؟

 

ولي به هر حال ، سهمه Emeli رو گذاشت... 21 خرداد ... 7 ذيقعده... پس چون بهم سهمه عجيب و مقدس و مقدس داده ... اميد داره ... توقع داره... بايد رشد كنم! اسباب آماده اس!

 

3- گاهي نااميد ميشم با همه ي اين تفاسير، ولي زندگيم سخت بووده و هست، گاهي اين سختي ها اجازه ي زندگي نكردن رو بهم نميدن، اونوقته كه من به خودم ميگم پاشو بچه ! كلي كار داريم!!! 

 

من اينطورا به خودم انگيزه ميدم! شما چطور؟

 

یک شنبه 26 شهريور 1390برچسب:, ساعت 21:57 | Emeli

 

داشتم درس مي خوندم(25/6/90-- 1:40) فيلم هنديه «پدر عروس» هم داشت پخش ميشد، يه لحظه از درس غافل شدمو حواسم به فيلمه رفت!

اينطور فهميدم كه موضوع فيلم، سنت شكني هست، انگار توو هند بيوه ها حق ازدواج  ندارند!!!

و شخصي كه داشت سنت شكني مي كرد، آميتاباچان بود ،خيلي جمله ي قشنگي گفت :« ما انسانها خودمون سنت يا عرف رو بوجود مياريم، تا بتونيم خووب زندگي كنيم، در واقع يه جور تعيين قوانين هستند، تا ما طبق اونا پيش بريم و نظم داشته باشيم ، حالا درسته انسان، به جايي برسه كه، انقــــــــدر سنت و عرف براش مهم بشه كه خودشو زندگيشو قربانيش كنه؟؟؟ سنت براي راحت زندگي كردن بود كه !!!» -البته من به زبوونه خودم نوشتم ها ! -


خيلي از حرفش خوشم اوومد... اما جالبيه اين سنت شكني اين بوود كه همه ي مخاطبانه حرفش، ساكت بودند و داشتند به حرفش توجه مي كردند! تووو واقعيت اين نيست ...


كه اگر اينطور بوود خيلي از سنت هاي مزخرف كه خيلي محكم به دست و پاهاي ما انسانها تنيده شده ،شكافته ميشد و راحت ميشديم...

من تمام تلاشم اينه كه سنت ها ي درست رو رعايت كنم  يعني سنت شكني فردي! اما گاهي پيش مي آد كه فقط شخصه تو مطرح نيست !

يعني اگه تو تنها باشي اينكه بتوني سنت هاي درست رو رعايت كني خوبه ولي خوبترش اينه كه تو تووو جمعي باشي ، سنتي باشه،  كه  انجام دادن يا ندادنش فقط بر شخصه تو اثر نميذاره، بر ديگران هم اثر ميگذاره، در واقع با سنت شكني اجتماعي!  روبرو هستي... 

و اين سنت شكني واقعا هم سخته ، چون توو واقعيت مخاطباي تو ، ساكت نيستنو به حرفات فقط،  گوووش نميدن.... كلي مانع داري... اما بدون كه :  

اينم يكي ديگه از قوانين بازيه عالمه - تووو مطلبه «توشه ي قدر 90! » گفتم عالم مثل مسابقه است و  قوانيني داره و بايد با توجه به اونا حركت كنيم ! - كه تو بايد در زندگي اجتماعي هم سنت هاي درست رو رعايت كني و  نذاري قربانيشون بشي...

من كه تا به الان فقط در پوششم تونستم سنت شكني كنم، بقيه اش هنوز نشده و واقعا سخته! من كه به قول بچه ها آفريده شدم براي كارهاي سخت و طاقت فرسا، كم اووردم!!!


اين پست كامل نيست هنوز دارم فكر ميكنم ... نوشتم تا يادم نره!


یک شنبه 26 شهريور 1390برچسب:, ساعت 5:59 | Emeli


تووو يه وبلاگ داشتم نظر ميدادم يه نظر ، نظرمو جلب كرد!


 


اين نظر رو يه خانم برا يه آقا نوشته بوود!!! 

درسته ؟

بازديد وب انقدر ارزش داره؟!!!

درسته ؟

اصـــلا من حســـاســــم يـــــا شـــمـــــا هــــم خوشـــــتون نميـــــــاد؟


یک شنبه 26 شهريور 1390برچسب:, ساعت 1:3 | Emeli


 

واي من چقدر شادم !


 

الان يه آهنگ پيدا ميكنم مناسب روحيه ام!


 

تقديم به همه اونايي كه دوسشون دارم و قم عزيزم!  : You know *

 


 


 

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 9 صفحه بعد

درباره وبلاگ


Emeli هستم. 22 سالمه. ساكن تهرانم. نرم افزار كامپيوتر خوندمو تازه فارغ التحصيل شدم. تصميم به ازدواج داشتم ولي به هزاران دليل كه درست و غلطشو نمي دونم، ازدواجم سر نگرفت! خانواده ي مذهبي ندارم و تا سال اول دبيرستان، بي حجاب بوودمو از اينكه ديگران از ظاهرم و اندامم تعريف مي كردند شاد بوودمو روز به روز بيشتر بي حجاب مي شدم. ساله پيش دانشگاهيم، از لحاظ پوشش تغيير رويه اساسي دادم و در ذهنم تعارضاتي پيش اوومد كه منو واداشت به اينكه بدونم من كيم؟ باورهام چيه؟ باور درست كدومه ؟ به همين دليل قم رو براي گذروندن دوران دانشجويي انتخاب كردم ( شهري ديده بودم كه ميتونم از لحاظ مذهبي به اطلاعات كافي برسم) اما مشكلات فراوووني برام پيش اوومد و كمتر تونستم بهره برداري كنم ولي اين تعارضات هنوز هستو من به دنبال حلش هستم! البته بگم ، ذهن به شدت پرسشگر و كنجكاوي دارم و علاوه بر اوون مسائل رو ساده قبول نمي كنم، همين باعث شده كه هميشه بگم «نمي دونم!» و به دنبال اوون تلاش كنم براي دونستن! پس دفتر خاطراتي تهيه كردمو از افكارم از خاطراتم از درددل هام درش نوشتمو به زندگيم دقيق شدم ، تا هم خودم رو خدا رو راه و رسم زندگي رو ! پيدا كنم و هم خاطراتم و روند زندگيم رو ثبت داشته باشم، تا هميشه به يادم بمونه ! دفترم هميشه مخفي بوود و از اين كه خوونده نميشد خسته شدم و تصميم گرفتم به بلاگ تبديلش كنم.
آخرین مطالب

پيوندها


 

 

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان وثقتيموز و آدرس delnegari.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.







ورود اعضا:

خبرنامه وب سایت:

برای ثبت نام در خبرنامه ایمیل خود را وارد نمایید




Alternative content